شهر در سه اپیزود
اپیزود یک: فقر یکی از معضلاتِ بزرگِ جهان است که کشورهای مختلفی را وادار به مطالعاتِ گسترده و ارائهی راهکارهایی برای مبارزه با این معضل کرده است. بزرگترین عاملی نیز که در این میان ذکر میشود، بیکاری است. در گفت و گویی که در یکی از روزنامههای سراسری منتشر شده بود، عملکردِ مدیران و مسئولانِ کشور در خصوصِ از بین بُردنِ فقر و بیکاری محوریتِ موضوع را تشکیل میداد. عملکردی که گویی نگرانی و دغدغههایی که در تئوری مطرح میشود، در آن جایگاهی ندارد. و متأسفانه به نظر میرسد در واقعیت نیز چنین است. روی کاغذ مدام اعداد و ارقامی نوشته میشود که نشان از نابهسامانی اوضاعِ کار و اشتغال دارد اما آیا این تنها بُعدِ قضیه است؟ مسائلِ روحی و روانی که پس از مدتی بیکار ماندن در عینِ بهرهمندی از تخصص و مهارتِ لازم، گریبانگیرِ فرد میشود، تهدیدی خطرآفرین برای جامعه خواهد بود. تنها نمیتوان سعی در جابهجایی یا تغییرِ آمار و ارقام داشت و گمان کرد که مشکلات یک به یک حل میشوند. به عبارتی هر کس باید در جایگاهِ مخصوص به خود قرار بگیرد. این موضوعی است که هنوز برای آن راهِ حلی ارائه نشده است. شاید مانندِ فیلمهای علمی تخیلی، باید منتظرِ فضاییهایی باشیم با دانش و تکنولوِژیِ برتر که یک روز به سیارهی زمین آمده و یک سری معضلات را ریشهکَن کنند چون انگار هیچوقت دانشِ ما به حدِ حلِ مشکلات نخواهد رسید!
اپیزود دو: دو خانمی که توی تاکسی بودند، راجع به استخدام آموزش و پرورش صحبت میکردند. یکی از آنها میگفت شنیده که قرار است فرهنگیانِ بازنشسته دوباره به استخدامِ آموزش و پرورش درآیند. آن یکی گفت که دخترش چندین سال است، دنبالِ شغلِ معلمی است و هنوز موفق نشده. گفت با این همه مدرک و دورهی تحصیلی خانهنشین شده و آنوقت باید بازنشستگان دوباره استخدام شوند؟ مردِ صندلیِ جلو واردِ بحث شد و منبعِ این خبر را پُرسید. زن گفت نمیدانم اما شنیدم. مرد گفت شنیدم که نمیشود دلیلِ معتبر. شاید اشتباه به گوشتان رسانده باشند. زن پاسخ داد به هر حال اگر این خبر اشتباه باشد، باز هم دخترِ این خانُم خانهنشین است و هنوز نتوانسته استخدام شود! این هم منبعِ موثق ندارد؟ مرد گفت: این بحثش جداست! بله اوضاعِ بازارِ کار بسیار آشفته است. زن گفت: من تنها داشتم دردِ دل میکردم. مرد گفت: البته حق با شماست اگر چنین خبری صحت داشته باشد. حق با جوانانِ بیکاری است که سالها تحصیل کرده و اکنون بیکار گوشهی خانههایشان افتادهاند. حداقل بازنشستگانِ فرهنگی باز هم حقوقِ بازنشستگی دریافت میکنند اما جوانانِ بیکارِ بسیاری از ما چهطور؟
اپیزود سه: حملهی مستقیم به فقر ضروری است. این تیترِ یکی از مطالبی بود که چندی پیش خواندم و راستش را بخواهید خندهام گرفت. انگار مثلن تا بهحال از زوایای مختلف به فقر حمله کرده باشیم و اکنون آخرینِ تیرِ ما در تاریکی، مستقیمن فقر را نشانه گرفته باشد! هزاران هزار راهکار و راهِ حل در این زمینه تاکنون بینتیجه مانده است. البته طرحی نیز از سوی صاحبنظران پیشنهاد شده که طی آن اشتغالِ عمومی با حداقل دستمزد برای افرادِ کمدرآمد و به ویژه افرادِ بیکار ایجاد میشود. اما نکته اینجاست که این طرح اولن در مناطق محروم باید اجرا شود، ثانین باید زودبازده باشد. در غیرِ این صورت، ضررها بیشتر از منافع خواهد بود.
عجیب است که یادِ این حکایت از شمس تبریزی میافتم:
یکی، به یکی شمشیرِ هندی آورد و گفت: " این شمشیرِ هندیست."
گفت که: " تیغِ هندی چه باشد؟"
گفت:" چنان باشد که بر هر چیز زنی آن را دو نیم کند."
گفت:" بر این سنگ که ایستاده است، بیازماییم."
شمشیر را برآورد، و بر سنگ زد. شمشیر دو نیم شد.
گفت که: " تو گفتی که شمشیرِ هندی آن باشد به خاصیت، که بر هر چه زنی دو نیم کند."
گفت : " آری، اما اگر چه شمشیر هندی بود، سنگ از او هندیتر بود."
نگارنده: ن کیوانپور