|
|
|
|
نزدیک عید پدر و مادرم ما را به کفش ملي می بردند. خودشون از پشت ویترین انتخاب می کردند و به فروشنده می گفتند اندازه سایز پای ما بیاورد و اصلا سوال نمی کردند که این کفش را دوست دارید یا نه , فقط همیشه می گفتند این ﻛﻔﺸﻬﺎ ﻣﺮﮒ ﻧﺪاﺭﻧﺪ!
عاشق عید بودم . بوی عید را دوست داشتم . بوی شیرینی ها ,بوی عود و بوی سبزی پلو ماهی مادر و مادربزرگام و سفره ای که اولین روز عید پهن می شد و همه فامیل دور آن می نشستند ...
چرا فکر نمی کردیم شاید این روزها تمام شوند ؟
چرا آنقدر خاطرمان جمع بود ؟
چرا مواظب لحظه ها نبودیم ؟
چرا خوشبختی را عمیق نفس نکشیدیم ؟
که امروز مجبور نباشیم فقط چنگ بیندازیم به گذشته ها ,خیره شویم به آن و زندگی کنیم با آن ...
از کودکی به نوجوانی و جوانی راهی نیست اما همراهانت همیشگی نیستند.
در فراز و فرود راه ,خیلی ها را از دست می دهی .
ما در همین از دست دادن ها بزرگ شدیم , پخته شدیم ,ساخته شدیم .
ﻣﺎﺩﺭ و ﭘﺪﺭ ﺑﺰﺭﮔﻬﺎ ﺭﻓﺘﻨﺪ و من امروز بعد از گذشت این چند سال , می خواهم بنویسم فقط کفش ملي نیست که مرگ ندارد ,عشق هم مرگ ندارد
,بعضی خاطرات هم مرگ ندارد بعضی قلبها و بعضی آدمها ...
لیست موضوع های تصادفی این انجمن :
- از آداب و رسوم مردم آذربایجان غربی در مورد نوروز چه می دانید؟
- سین های هفت سین نماد چیست؟
- نوروز در آیینه ی ایران باستان
- پیام رهبری در لحظه تحویل سال 1395
- آداب نوروز در اسلام
- نوروز در اسلام
- نوروز؛ روز نو، روز عدالت
- آیا بابانوئل «بخشنده» است و حاجیفیروز «گدا»؟!
- نمادهای سفره «هفت سین» چه معنا و مفهومی دارند؟
- آشنایی با آداب عیدی دادن در روزگار باستان
- شهریار و معشوقه اش سیزده بدر در کرج
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)