|
|
|
|
گٌلِ رخسار بُدَم، نازکش خار شدم
حُسنِ گلزار بُدَم، زیبِ سَرِ دار شدم
خواستم بارِ غم از دوشِ حقیران فکنم
کوهِ غم گشتم و بر شانه خود بار شدم
خانه عشقِ مرا رَشکِ حسود آتش زد
بر لبِ غصّه، تبِ بوسه بیمار شدم
وارثِ بارِ کجِ مرکبِ جهلِ دگران
ز گناهِ همه بگذشته، گنه کار شدم
سرفرازی من از عشقِ وطن باطل شد
سَرِ خود از قدمِ سفله خریدار شدم
که مرا گفت که از وحشتِ شب ناله کنم؟
همه خوابند... من از آهِ که بیدار شدم؟
لیست موضوع های تصادفی این انجمن :
- زندگی با چشم گریان رفت، حیف
- شهر عشق
- نوشتن برایت میخواهم اما-
- آیت الله اعرافی امام جمعه شهرستان میبد:
- من مست می عشقم، هشیار نخواهم شد
- پسِ دیوارِ تو جایِ قدمیگریان است
- مگر، ای بهتر از جان! امشب از من بهتری دیدی
- حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
- تو کی هستی..تو چی هستی
- درد بی دردی علاجش آتش است
- باد و بیشه
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)