روزنامه ایران به قلم دکتر قاسم کاکایی مطلبی منتشر کرده است که به اشک ریختن برای واقعهی کربلا میپردازد و ابعادِ این واقعه و ارتباطِ آن با اشک ریختن را به بررسی میکشاند. این مطلب را در ادامه میخوانید.
چرا برای واقعه کربلا «اشک» میریزیم؟
یکی از ابعاد واقعه کربلا، «مظلومیت» و «فاجعه» است و همین بُعد است که کربلا را با مرثیه و اشک گره زده است. احادیث در ثواب گریه بر حسین(ع) فراوان و به حد تواتر است. سالهای سال است که در ایام محرم خطبا، مداحان و شعرا، در سوگ امام حسین(ع) گفتهاند، گریستهاند و گریاندهاند. اما در مقابل، عدهای به این نحوه از مصیبت خواندن و گریستن، اعتراض دارند:
۱- عدهای از روشنفکران این امر را برساخته «تشیع صفوی» میدانند. یعنی حکومت صفوی برای از بین بردن «تشیع علوی» و روحیه اعتراض و پرخاشگری مردم در برابر حکومت، گریه و خودزنی را ترویج داده است. امام حسین(ع) کشته نشد که ما بگرییم بلکه شهید شد تا ما بپاخیزیم.
این عده، چون میخواستند بُعد سیاسی و بُعد حماسی نهضت کربلا را پررنگ کنند، آن همه احادیث متواتر را نادیده گرفتند و بُعد مهم کربلا یعنی بعد «مرثیه» را به فراموشی سپردند و یا آنکه آن را بسیار کمرنگ کردند. اما آنچه در طول انقلاب و بویژه در جبههها رخ داد، خلاف این تصور را نشان داد. در جبههها با رزمندگان دست از جان شستهای رو به رو بودیم که مقابل همه سلاحهای مدرن شرق و غرب، چون «بنیان مرصوص» ایستاده بودند و در عین حال، در هر فرصتی بر حسین(ع) اشک میریختند. یعنی هر چهار بُعد کربلا: «عرفان»، «سیاست»، «حماسه» و «مرثیه»، را به زیبایی هر چه تمامتر به نمایش گذاشتند.
۲- برخی این اشک ریختن را با بُعد عرفانی کربلا در تضاد میبینند. اگر به آنچه این روزها در بعضی از مجالس عزای امام حسین(ع) میگذرد و به آنچه برخی از مداحان جاهل در این مجالس میگویند و انجام میدهند، نگاه کنیم، شاید ما نیز به این معترضان حق بدهیم.
همانطور که گفتیم، در طول جنگ، همه ابعاد کربلا با هم گره خورده بود. مداحانی که رزمنده بودند، هم حماسه میآفریدند و هم اشک میریختند. نامشان و عکسشان نیز مطرح نبود. اما امروز کافی است که سری به برخی مجالس بزنید، نام برخی مداحان اطور آنان، نوع موسیقیای که انتخاب میکنند، جعلیاتی که تحت عنوان وقایع کربلا مطرح کرده و به خورد مردم میدهند، همه، نشان میدهد که هدف، مسابقه در گرفتن اشک است. دیگر حتی نام مداحان بیشتر از نام خود امام حسین(ع) مطرح است.
اینجا است که مولانا نیز همین اعتراض را بر برخی از عزاداران زمان خویش دارد:
روز عاشورا همه اهل حلب
باب انطاکیّهاندر، تا به شب
گرد آید مرد و زن جمعی عظیم
ماتم آن خاندان دارد مقیم
ناله و نوحه کنند اندر بُکا
شیعه عاشورا برای کربلا
بشمرند آن ظلمها و امتحان
کز یزید و شمر دید آن خاندان
نعرههاشان میرود در وَیْل و وَشت
پُر همی گردد همه صحرا و دشت
یعنی این جماعت، جریان کربلا را فقط یک فاجعه تلقی میکردند و بر این فاجعه فریاد میزدند، غافل از آنکه کربلا ابعاد عرفانی عمیقی دارد. لذا مولانا از زبان شاعری که شاهد آن صحنه بوده است بدانها چنین اعتراضی میکند:
روح سلطانی ز زندانی بجَست
جامه چه درانیم و چون خاییم دست؟
مشاهده میکنیم که مولانا در اینجا، بُعد عرفانی کربلا را پررنگ میکند. کربلا را نه یک فاجعه، بلکه عروجی زیبا میبیند که سلطان دین، غل و زنجیر را از پای خویش گسسته و به خدا پیوسته است. این همان است که زینب(ع) فرمود. وقتی که ابن زیاد در کاخ کوفه خواست زینب(ع) و اهل بیت را خوار کند و کربلا را یک فاجعه و شکست نشان دهد، از زینب(ع) سؤال کرد که: این کشته شدن همه مردانتان و اسارت زنانتان را چگونه دیدید؟ در جواب فرمود: «ما رأینا الا جمیلاً» (غیر از زیبایی چیزی ندیدیم).
اما از سوی دیگر، گریه سلاحی است در برابر قساوت قلب، کبر، غرور، خودخواهی و نفس امّاره. چنانکه علی(ع) در دعای کمیل، گریه را سلاح مؤمنان معرفی میکند که «سلاحه البکاء»؛ و نیز فرمود: «چشمی که گریان نباشد، برکت ندارد». اشک نشاندهنده دردمندی است و کسی که به «درد بیدردی» گرفتار شده باشد علاجش آتش است:
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بیدردی علاجش آتش است
این است که مولانا، «دردمندی» را چنین میستاید:
پس بدان این اصل را ای اصلجو
هر که را درد است او برده است بو
هر که او بیدارتر، پر دردتر
هر که او آگاهتر، رخ زردتر
گریه، برکت و رحمت خداست برای قلب. باز هم به قول مولانا:
چون خدا خواهد که مان یاری دهد
میل ما را جانب زاری کند
ای خُنُک چشمی که آن، گریان اوست
ای همایون دل که آن، بریان اوست
اینجا همان مولانایی را که به تصویر غلط از حماسه کربلا و گریه بر آن، اعتراض داشت، میبینیم که چگونه اشک و گریستن را میستاید و بارش اشک را موجب خرّمی دل میداند:
این دلم باغ است و چشمم اَبْروَش
ابر گرید باغ خَندد شاد و خوش
سال قحط از آفتاب خیرهخند
باغها را مرگ و جان کندن رسند
ز امر حق وابکوا کثیراً خواندهای
چون سر بریان چه خندان ماندهای
پس گریه درمان است و موجب خندان شدن قلب میگردد. اما نه هر گریهای. گریه برای دنیا چنین تأثیری ندارد. گریهای لازم است که ما را به قرب خدا بکشاند. برای این گریه، بهانهای لازم است و چه بهانهای زیباتر از امام حسین(ع)؟
ای بهترین بهانه برای گریستن
وی داغ جاودانه برای گریستن
با نام داغدار تو ای لاله بهشت
زیباست هر ترانه برای گریستن
حال که به حسین(ع) رو آوردهایم تا بر او بگرییم، باید بدانیم که گریستن بر حسین(ع) هم علل و اسبابی دارد و هم نتایج و آثاری:
1-گریه گاهی برای عقدهگشایی و راحت شدن ضمیر است. این نوع گریه عاطفه را قوی میکند. لذا انبیا و اولیا جلوی گریه خود را نمیگرفتند و به مناسبتهای مختلف میگریستند و گاه نیز، سخت میگریستند.
2-گفتیم که گاهی قلب میمیرد و قساوت پیدا میکند. اینجاست که برای قلب، خشوع لازم است. «الم یأن للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله». یعنی ذکر خدا باعث خشوع قلب است. حال چون امام حسین(ع) خدایی شده و در وجود او غیر خدا نمانده است، اشک ریختن بر او و یاد او موجب خشوع قلب است. چون یاد او یاد خدا است. اشک بر امام حسین(ع) قساوت قلب را میشکند و رقت میآورد.
3-اشک باعث پاک شدن و صفای قلب میشود:
چشم آلوده نظر از رخ جانان دور است
بر رخ او نظر از آینه پاک انداز
غسل در اشک زدم کاهل طریقت گویند
پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز
وقتی بر امام حسین(ع) گریه میکنیم، میخواهیم هر چه را غیر حق است از قلبمان بزداییم. چراکه امام حسین(ع) تمام وجودش حق است. سراپایش حق است.
4-وقتی بر مصیبتزدهای گریه میکنیم، همیشه این گریه از سر رقت و ترحم نیست بلکه گاهی به خاطر محبت به صاحب مصیبت است و البته همین گریه، محبت را نیز افزایش میدهد. یعنی اگر در مصیبت امام حسین(ع) بگریی یا بگریانی و یا تباکی کنی، محبت تو به امام حسین(ع) و در نتیجه محبت تو به خدا افزایش مییابد. در اینجا اشک میریزیم برای زیبایی و برای عشق.
5-گاهی اشک میریزیم در برابر عظمت. در کربلا عظمتی میبینیم و در برابر این عظمت، خود را حقیر مییابیم و بر حقارت خویش گریه میکنیم. در برابر عظمت امام حسین(ع)، شجاعت علی اکبر(ع) و ایثار ابالفضل(ع)، بر حقارت خود میگرییم.
6-گاهی گریه میکنیم برای چیزی که آرزو و تمنا داریم ولی نتوانستهایم به دست آوریم، و یا برعکس، برای چیزی که آن را واجد بوده ولی از دست دادهایم:
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ گریه خیزد روز وداع یاران
هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد
داند که سخت باشد قطع امیدواران
بسیاری از گریهها چنین است. اما چه چیزی در کربلا است که ما از آن محروم شده و نتوانستهایم به دست آوریم؟ در اکثر قریب به اتفاق زیارات آقا ابا عبدالله(ع) میبینیم که یک چیز تکرار میشود: «یا لیتنا کنا معکم فنفوز فوزاً عظیماً» (ای کاش با شما بودم و به سعادت عظیم دست مییافتم).
7-گاهی بر کسی اشک میریزیم به خاطر قدردانی و حقی که او گردن ما دارد. به خاطر لطفی که او به ما کرده است:
هر دَمَش با من دل سوخته لطفی دگر است
این گدا بین که چه شایسته انعام افتاد
در زیارت امام حسین(ع) میگوییم: «اشهد آنک قد اقمت الصلوه و آتیت الزکاه و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر» و نیز میگوییم: «جاهدتَ فی الله حق جهاده». اگر امام حسین(ع) نبود، اگر امر به معروف و نهی از منکر و جهاد او نبود، امروز از اسلام جز اسمی باقی نبود. من اشک میریزم و قدردانی میکنم.
8-گاهی اشک میریزیم که بیعت کرده باشیم و گاهی اشک میریزیم که اعتراض خود را نشان دهیم. همه این عزاداریها برای امام حسین(ع)، بدان خاطر است که میخواهیم با او بیعت کنیم.
در محرّم، در هر خانهای که شما پرچم سیاه میزنید و هرگاه پیراهن سیاه میپوشید یعنی: ای حسین بن علی(ع)! من هم در حزب شما هستم. میخواهم حسینی باشم. این رنگ سیاه پرچم و یا رنگ سرخ خون دلم، همه بهانه آن است که به رنگ شما درآیم، به رنگ خدا درآیم. رنگ خدا چیست؟ بیرنگی. من میخواهم صفات شما را پیدا نمایم و از همه رنگها و نیرنگها رهایی پیدا کنم.
9-تا اینجا، گریه بر مصیبت و بر مصیبت زده نبود. اگر میخواهیم از مصیبت بگوییم، باید حقایق کربلا را بیان کنیم. به جای آنکه اهل بیت را کوچک نماییم، از خباثت یزید، شمر، عمرسعد و ابن زیاد سخن بگوییم. جنایت درباره هر کسی از ابنای بشر انجام شود، رقتانگیز است اما درباره کسانی که عزتی داشتهاند، رقتانگیزتر است. پیامبر(ص) فرمودند: «اکرام کنید عزیز قومی را که ذلیل شده است».
10-گاهی بر مصیبت زدهای میگرییم که صفات و کمالات عالی داشته است، بزرگواری و جلالت از او صادر شده است، اما با او درست برعکس آن، معامله کرده و خوبیهایش را به بدی پاسخ دادهاند. امام حسین(ع) در همه عمر شریفشان با مردم جز به نیکویی سخن نگفتند، همواره دلها را شاد میکردند، بخشندهترین فرد زمان خویش بودند و... اما در کربلا جنایتی نبود که در حق او و خاندانش روا ندانند.
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا