|
|
|
|
آدمها در مقابل مورچهاى كه توى لیوان آبشان مىافتد، برخوردهاى متفاوتى دارند.بعضىها همین كه چشمشان به مورچه مىافتد، مىگویند:
“اَه… تو توى لیوان من چه كار مىكنى؟”
و بعد مورچه را «له» مىكنند، و بعد مورچه بىمورچه! به این مىگویند كمال خودخواهى…بعضىها مىگویند: “راستش امروز واسه یه مورچه هم روز گرمیه، تو هم كه به كسى صدمهاى نمىزنى، همونجا باش و واسه خودت شنا كن.”
به این مىگویند بردبارى…گروه سوم نه عصبانى مىشوند، نه بردبارى به خرج مىدهند، كمى شكر توى آب مىریزند و مىروند!
به این مىگویند عاشقی… وقتى به جایى رسیدید كه خیلى به بقیه پیله نكردید و سر هر جملهتان سه چهار تا «چرا» نگذاشتید، معلوم مىشود كه كارتان درست است.
انسان در واكنشهاى خودبهخودى است كه راست و دروغش معلوم مىشود و انسانیتش یا «له» مىشود و یا «گل» مىكند.من عادت دارم موقعى كه در اتوبان رانندگى مىكنم و كسى را منتظر ماشین مىبینم، ترمز كنم و اجازه بدهم كه اگر دلش مىخواهد سوار شود. بعضىها با تردید كارآگاهانه نگاهم مىكنند و رویشان را برمىگردانند، یعنى كه برو پى كارت!
بعضىها سوار مىشوند، اما معلوم است كه به من اعتماد ندارند.این بىاعتمادى، تحفهاى است كه ما آمریكایىها، در ازاى محبت یكدیگر، به هم هدیه مىدهیم!
بعضىها هم بالاخره بعد از چند دقیقه، یخشان آب مىشود و با شما درد دل مىكنند. خوب كه ته و توى قضیه را درمىآورید، مىبینید كه طرف یا آسیایى است یا به ندرت آفریقایى. اروپایى و آمریكایى که به این زودى یخش آب نمىشود! خلاصه این كه غالباً باید منتظر باشید كه كسى به شما بگوید: “مردک! مگه كار و زندگى نداری؟”
البته شنیدن این حرف خیلى حال آدم را خوب نمىكند، اما شما كه كارى را نمىكنید كه به شما بگویند: “دستت درد نكند.”یاد بگیریم كه به خاطر عشق، عاشق شویم، غیر از این باشد، آدمیتمان را از دست مىدهیم.
موقعى كه براى آن مورچه شكر مىریزید، چه چیزى را از دست مىدهید؟
شما به او شكر مىدهید، چون او به شكر احتیاج دارد همین!
خیلى از آدمها كه لیاقت عاشق شدن ندارند، از همه چیز مىترسند…
بگذارید آنها همان تحفهاى بمانند كه هستند و از همه زیبایىهایى كه به خاطر ترس از دست مىدهند، محروم بمانند.
منبع:
از کتاب ترسوها عاشق نمى شوند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)