PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : صبح روز چهلم



صدای رسا
2013-08-28, 16:13
های؛

برای دلت می نویسم خواستی بشنو نخواستی ...
های؛
برای دو چشم قهوه ایت کهاز پس حُرم حرارت این فنجان قهوه زل می زند به بیچارگیم
های؛
برای تو؛
برای تو می نویسم
چراکه تو صدای مرا می شنوی، صدایی که روزهاست به پبشانیش مهر فاصله
خورده به گمان تو
های؛
سرت را برگردان؛
اینجا ایستاده ام.
سایه خمیده ام روی دیوار سیاه تهکوچه خاطره شده از بس که چشمان بی فروغم قدمهایت را به شماره نشست و

نفس هایم تنگ شد به دنبال غزال نگاهت
های؛
سرت را برگردان ته این کوچه بن بست نفسم می گیرد
های؛
با توام دستهایت را
ازنوشداروی لبت بردار درد این فراق می کشدم آخر؛
راضی مباش به مرگم سالار.
های؛
قول بده معجزه نکند نیل دیده ات. پیمبر درونم موسی نیست شیث است
های؛
چهل روز عاشقی را به چهل سال فروختم. تو خوب خریدی یا من کم فروختم!؟
های؛
بگزار آیه الکرسی آخر را ازقرآن نازل شده آسمان دلم بخوانم. آرام باش که بی من هم روزها خواهد گذشت برای تو.
ولی بی تو چه شبهای سختی انتظارم را می کشد و چه روزهای سخت تری در پیش است.
یا ایها المعشقوق؛
اتقو به نگاهی که دل بی قرار دیگری را بلرزاند.
یا ایها المعشوق؛
اصبرو به مرگ عاشقی که ننشسته به مکتب زلفت به باد کرشمه هایت این سو و آنسوست.
یا ایها المعشوق به زکات؛
زکات عشق می خواهم.
به گدایی نگاهی فرسنگ ها راه آمده ام.
به کدام جرم می رانیم تو که درمکتب کریمانی.
دل شکستن سائل مستاسل در مرامنامه تو نیست.
های ... های؛
فقط سرت را برگردان عزیز دلم
بیشتر نمی خواهم
این جسم بیمارمیهمان خاک سرد دنیاست.
در بهشت آغوشت جایی ندارد.
فقط بگو های!
شاید حرارت کامت سردیاین سرما را از جانش دور کند
های دلم دلم